کمال، فرزند یک طایفه بازاری مذهبی در پی آشنایی با خانواده یکی از همکلاسان ناگهان به محیط بی بندر و بار اشرافی میافتد. در همان آغاز، هوشیاری جوان کمال، او را میان دو رابطه گرفتار میبیند: اول خشکه مغزی و محیط بسته خانواده اش که در عمق با آزمندی و حرص مادی در آمیخته است.
دوم بی بند و باری و لذت طلبی آشنایان جدید و زندگی پر زرق و برق شان که آن نیز محصول حرصهای مادی و سقوط ارزشهاست.
در اثر این برخورد....
ماجرا در شهر کرمانشاه از سال 1313 آغاز میشود و تا حوالی سال 1320 یعنی ورود متفقین به ایران ادامه مییابد.
سید میران سرابی مردی در حدود 50 ساله، کاسبکاری نسبتاً متمکن، با اصول و معتقدات مذهبی، اما آزاده و خیر، رئیس صنف خباز، شوهر کدبانویی زحمتکش و مهربان و بردبار (آهو خانم) و پدر چهار فرزند داست. این زندگی آرام را ورود زنی به هم میزند. روزی در دکان سید میران با زن جوانی (هما) که به خرید نان آمده آشنا میشود....
حوادث داستان حدود سال 1330 در خوزستان میگذرد. در یک خانه همسایه داری هستیم، با نمونه هایی از اقشار مردم فرو دست جامعه، قهوه چی، خرکچی، قاچاقچی، مکانیک، کارگران وسمی... و با توصیفی صمیمانه و آگاه از مسائل و روابط آنها.
خالد، قهرمان داستان که گوینده حکایت نیز هست، فرزند یکی از این خانوادههاست که به سن بلوغ رسیده و گنگ و خوابزده زندگی را میپاید. گرچه «بلورخانم» زن عشوه گر قهوه چی چشم او را به دنیای جسم گشوده است، اما اگر تصادفی روی نمیداد شاید...
معلمی دلزده از تدریس، مدیر مدرسه تازه سازی در حومه شهر میشود. در چند فصل کوتاه و فشرده با موقعیت مدرسه، ناظم و آموزگاران، وضع کلی شاگردان و اولیای اطفال آشنا میشویم. معلم کلاس چهار هیکل مدیر کلی دارد و پر سر و صداست. معلم کلاس سوم افکار سیاسی دارد. معلم کلاس اول قیافه میرزا بنویسها را دارد. معلم کلاس پنجم ژیگولوست. ناظم همه کاره مدرسه است. بچه ها بیشترشان از خانواده باغبان و میراب هستند....
ادامه مطلب ...استاد « ماکان» نقاش بزرگ که یکی از مبارزان علیه دیکتاتوری رضاخان بوده، در تبعید درمیگذرد. جزو آثار باقی مانده او پرده ای است به نام «چشمهایش». چشمهای زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه نقاشی است دچار کنجکاوی سوزانی است که راز این چشمها را دریابد. بنابراین سعی میکند «مدل» را یافته و درباره ارتباطش با استاد از او بپرسد. پس ازچند سال، ناظم مدل را مییابد و در خانه مجلل او با هم به گفتگو مینشینند. زن میگوید که دختر خاندان متعینی بوده که به خاطر زیباییش توجه مردان بسیاری را جلب میکرده است. اما...
ادامه مطلب ...«احمد گل» رعیت اهل گیلان هدایایی (سورسات) برای ارباب به شهر رشت میبرد، دختر هفت سالهاش «صغری» نیز با او همراه است. در خانه ارباب یکی از مهمانان (حاج احمد آقا) که تاجر متمولی است ـ علیرغم بی میلی پدر ـ صغری را برای کلفتی خود انتخاب میکند.
اینک دختربچه همبازی بچههای ارباب است، اما از همان آغاز طعم تلخ تفاوت و تبعیض را میچشد و چون بزرگتر میشود درست و حسابی خدمتکار خانه و جورکش خرده فرمایشهای خانواده میگردد. صغری به شانزده سالگی میرسد. این ایام مصادف است با قحطی، پریشانی و آغاز نهضت جنگل در گیلان، که احمدگل یکی از شرکت کنندگان و پیشگامان آن است...
پس از « تهران مخوف» داستانهای زیادی نوشته شد که درونمایه آن را سقوط دختران بیگناه در منجلاب فساد و فحشا تشکیل میداد. « جنایات بشر» یکی از این دست آثار و از جمله پرخواننده ترین آنهاست. صورت داستان و نیز اسلوب نثر آن ارزش خاصی ندارد و اغلب به گزارش اداری یا انشای مدرسه ای شبیه است.
خلاصه داستان از این قرار است: راوی حکایت در بیغوله ای در کرمانشاه زنی «بدریه» نام را مشرف به موت مییابد. زن یادداشتهای خود را به او میسپارد. مطابق این یادداشتها بدریه دختری است معصوم و چشم و گوش بسته که به اغوا و کمک دوست نامناسبش ا ز راه خانه در تهران ربوده و در شهرستانها به فحشاء گمارده میشود. کشته شدن رئیسه فاحشه خانه بدست یکی از روسپیان عاصی فرصتی به بدریه میدهد تا بازمانده پیکر دردمند خویش را از خانه منحوس بدر آورد و در این بیغوله ساکن شود. در آخرین فصول کتاب، راوی حدیث، نامزد دختر را مییابد و دو عاشق در کنار هم جان میسپارند.
جوانی ا زیک خانواده فقیر (فرخ) دلباخته دختر عمهاش (مهین) از خانوادهای اشرافی و متعین است. پدر مهین به سودای مال و مقام درصدد است دختر را به خواستگار ثروتمند و هرزهای (سیاوش میرزا) بدهد.
در پی حوادثی، فرخ در جریان هرزگیهای سیاوش میرزا قرار میگیرد، وی به علت عنصر خیری که دارد، یک بار جان او را از مرگ نجات میدهد و همزمان زن تیره روزی را که به فحشا افتاده به خانوادهاش باز میگرداند. در این مدت گرچه میهن از فرخ حامله شده اما مسئله زناشویی او با سیاوش میرزا همچنان مطرح است. مخالفان فرخ، یعنی خانواده مهین، سیاوش میرزا و دار و دستهاش، با طرح توطئهای فرخ را به دست ژاندارم دستگیر کرده و به تبعید میفرستند. به دنبال این حادثه مهین فرزندش را به دنیا میآورد و خود از غصه میمیرد و ازدواج مصلحتی بهم میخورد.
اولین بار میان چهارچوب دربودم وبا کلید کلنجار می رفتم که دیدمش. روی صندلی گهواره ای روبروی شومینه نشسته بود . جیغ خفه ای کشیدم و از صدای سقوط کلید عقب جهیدم . یک دستش آویزان بود و سر و گردنش به طرف همان دست کج. درستش این بود که راهی را که آمده ام برگردم و سرایدار یاهمسایه طبقه پایین را خبر کنم ، اما تکان نخوردم و خیره خیره نگاهش کردم . مطمئن بودم موقع رفتن در را قفل کرده ام ، حتی حفاظ در را هم انداخته بودم . تنها زندگی کردن، حتی در یک آپارتمان کوچک، آنقدر برایم دشوار بود که مدام فکر و خیال کنم. حالا باور به واقعیت رسیدن یکی از خیالاتم ، هم باور نکردنی بود هم ترسناک. بارها تصویر مردی را روی صندلی گهواره ای در ذهنم دیده بودم که به شومینه زل زده و دستهاش را به هم می مالد، یا اینکه ...
ادامه مطلب ...