-
زمانه تو هزاران آرش میطلبد
یکشنبه 31 شهریور 1387 12:19
عمو نوروز سر تا پای خودش را توی آیینه ورانداز کرد. لباسش سبز ِ سبز بود. پر بود از گل های رنگارنگ. سر آستین هایش صورتی بود. به رنگ گل های بهاری. کفش هایش طلایی رنگ بود، شلوار گشادش قهوه ای رنگ. به رنگ خاک نم گرفته. یقه پیراهنش سبز کمرنگ بود. به رنگ جوانه تازه دمیده. اما دلش افسرده بود. مگر می شود شب عید نوروز دل عمو...
-
لحظه های ناب
یکشنبه 31 شهریور 1387 12:03
روزی کنار میدان شلوغی ایستاده بودم ، مثل همهی مسافران تنها فکر و ذکرم ، پیدا کردن یک تاکسی خالی بود... پیرمرد درویشی نظرم را جلب کرد... کیسهی بزرگی در دستش بود داخل کیسه همه جور اشیا به درد نخور کوچهها را جمع کرده بود !... پیرمرد چهرهی روحانی داشت ... مثل یک تابلوی نقاشی زیبا ... مثل یک سوژهی خوب عکاسی ...مثل یک...
-
گپ دوستانه (شماره ۱)
شنبه 30 شهریور 1387 23:51
سلام دوستای عزیز این اولین باریه که میخوام تو وب لاگ به عنوان گپ دوستانه مطلب بنویسم. خواستم در مورد وبلاگ واسطون توضیح بدم که در مورده چیه!!! من علاقه زیادی به خوندن کتاب دارم مخصوصا کتابایی که یک داستان واقعی یا یک تجربه شخصیو بیان میکنه. چون فکر میکنم که چیزای خیلی خیلی زیادی آدم میتونه تو زندگیش یاد بگیره از اونا....
-
دوستی
شنبه 30 شهریور 1387 23:26
دوست شما همان دعای شماست که مستجاب شده است. مزرعه شماست که در آن با عشق دانه می کارید و با شکر درو می کنید. سفره طعام و شعله آتش دان شماست زیرا یا گرسنگی نزد او می آیید و در کنارش آرام می جویید. وقتی دوست شما از ضمیر خویش سخن می گوید شما را نه هراس آن باشد که گویید «چنین نیست» و نه دریغ باشد که گویید «آری چنین است». و...