بارون بد طوری تند شده بود .تو دلم اشوب بود .هوا بوی خاک خیس میداد و من با خودم فکر میکردم .خاک خیس با خو ن چه بویی می ده.
ابرا هی با مشت به سینه هم میکوبیدنو هی مینالیدن .صدای نالشون جم میشد واسمون هلفی میکشید ش تو .بعد مثه یه فریاد تفش میکرد بیرون .
عقربه ها تکون نمی خوردن انگار اونام از هول وتب سر جاشون میخکوب شده بودن هرلحظه منتظر صدای فریاد بودم گوشم به خیابون بود تا کی صدای هوار هوار کفشاش که همیشه پاشنشونو میخوا بوند صدای رگبارو کمرنگ کنه
اول از همه برایت آرزو مىکنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ......
جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم یکی از بزرگترین عارفان افغانی و از بزرگترین شاعران درجه اول افغانستان بشمار می رود. خانواده وی از خاندانهای محترم بلخ بود و گویا نسبش به ابوبکر خلیفه میرسد و پدرش از سوی مادر دخترزاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و به همین جهت به بهاءالدین ولد معروف شد.
ادامه مطلب ...Do
دو انسان ، دو دهان دوخته...
به زمانه ای که تکلم به زبان ریا آشناتر است ..
دو روح ، ریخته در قالب نا همگن این قرن نامحرم .
قرن نر .. قرن ماده .. و نه قرن ما .. و نه قرنی بی تجانس ...
های فلانی ..
هارمونی زندگی را گم کردم،عید این سال آخر،تو ندیدی او را ؟
همیشه بین آدمها میگشتم، نگاه میکردم تا ببینم آیا کسی هست که بتواند مرا تحمل کند؟ آیا کسی هست که درکم کند؟ کمکم کند و دوستم داشته باشد؟ هر روز صفحهای از دفتر روزگار ورق میخورد و من باز هم میگشتم؛ میگشتم؛ اما به دنبال که؟
ادامه مطلب ...اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید
ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر عشق ارتفاع داشت
من زمین را زیر پای خود داشتم
و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی