جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

سیــــــــــب

یک خانم معلم ریاضی که به یک پسر 7 ساله بنام آرنو ریاضی یاد می داد ...ازش پرسید:
آرنو اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
تا چند ثانیه آرنو با اطمینان گفت :4 تا!

معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح وآسان رو داشت (3).
خانم معلم نا امید شده بود .او فکر کرد "شاید بچه خوب گوش نکرده است"او تکرار کردآرنو:خوب گوش کن آن خیلی ساده است تو می تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی .اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
آرنو که در قیافهء معلمش نومیدی می دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه او دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند .برای همین با تامل پاسخ داد" 4".....
نومیدی در صورت معلم باقی ماند . به یادش اومد که آرنو توت فرنگی رو دوست دارد.او فکر کرد شاید آرنو سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی تونه تمرکز داشته باشه.در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشمهای برق زده پرسید:آرنو اگرمن به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت آرنو؟
معلم خوشحال بنظر می رسید آرنو با انگشتانش دوباره حساب کرد .هیچ فشاری در آرنو وجود نداشت ولی یک کم درخانم معلم بود او موفقیت جدیدی برای آرنو می خواست و آرنو با تامل جواب داد "3"؟!
حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت. برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از آرنو پرسید اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟
آرنو فوری جواب داد "4"!
خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطو آرنو چطور؟
آرنو با صدای کم و با تامل پاسخ داد "برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم "!!!

نتیجۀ اخلاقی : اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا آن اشتباه نیست شاید  قسمتی از آن را ابدا نفهمیدیم!

نظرات 3 + ارسال نظر
*•ღ☆ஜ نازنین ஜ☆ღ•* دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 03:37 ب.ظ http://nazaninjon.blogfa.com


سلاممممممممممممممممممممم[لبخند]

خوبی؟[گل]

ممنون از حضور پرمهرت[گل]

وبه جالبی داری

امیدوارم همیشه موفق باشــــــــی[گل][گل]

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 07:03 ب.ظ http://toranjbanoo.blogsky.com

سلام حسین عزیزم،
خوبی؟؟؟؟؟
مرسی که سر زدی و ممنون که دنبال حل مشکلم بودی (سایت این منم)، دوستمون چند روزی نبود، وبلاگش هم باز نمی شد. اما خوشبختانه برگشت و الان وبلاگش روبراهه...
درباره این پستت باید بگم که نتیجه اخلاقی اش معرکه است! ولی خیلی سخته که خودت رو جای اون معلم بذاری و درست هم فکر کنی!!! قبول داری؟
ولی از اون داستانایی بود که آخرش از شدت شگفتی خنده م گرفت!
جالب بود... مرسیییی...... شاد باشی عزیزم.

سلام دوستم
آره درسته حق با شماست. منم فکر می کنم هر کسی جای معلم بود بازم همین اشتباه رو میکرد...!

علیرضا اسحاقی دوشنبه 17 فروردین 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://areshaghi.blogsky.com/

خیلی جالب بود. متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد