جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

بشـــــــــــنو از نــــــــــــــــــی ...

ان روز که خداوند با من گفت:همه چیز را متعهد میشوی؟و من پاسخ دادم آری,اندکی بعد فرشته ای جامی اورد.
خداوند گفت :بنوش
دستانم لرزید ,قلبم را تپشی فزون فرا گرفت.جرعه ای نوشیدم...

ادامه مطلب ...

بهـــــــلول و شــــیخ جنیــــــد بغـــــداد

آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟

ادامه مطلب ...

مــــــی دانم خــــــدا...

و می دانم ای خدا؛ می‏دانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر، مطلق بودن ، چگونه آدمی را به مطلق می‏‏برد. چگونه اخلاص این وجود نسبی را، این موجود حقیقی را که مجموعه‏ای از احتیاج‏هاست و ضعف‏ها و انتظارها و ترس‏هاست ، مطلق می‏کند.

ادامه مطلب ...

سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم  ...
ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت...

ادامه مطلب ...

ارزش دوســــــــت خوب!

من برای آخر هفته ام برنامه‌ ریزی کرده بودم (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.

همینطور که می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد...

ادامه مطلب ...

معمـــــــــــــــا

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است...

ادامه مطلب ...

مســـــــکـو

تنهایی بیش نیستم. تنها و سرد. دست‌هایم نمی‌لرزد و گوش‌هایم از سرما سرخ شده‌اند. لب‌هایم از سرما سفید. سرم را بالا می‌گیرم. به آسمان نگاه می‌کنم. برف بر سر و صورتم می‌کوبد. تنهایی بیش نیستم. تنها و سرد در مسکو. از سرمایش نمی‌لرزم و احساسش می‌کنم. آسمان ابری‌ست. ابرهای خاکستری. مردم دوان دوان از جلویم عبور می‌کنند. به دنبال ماشین‌هایی می‌دوند که هیچ‌کدام حاضر نیستند تا گرمای داخل ماشین‌شان را با سرمای خارج عوض کنند. دریغ از یک درصد انسان‌دوستی! به سمت چپم نگاه می‌کنم. جویی عریض و نه طویل. در جوی سه موش، هرکدام به دنبال غذایی می‌گردند...

ادامه مطلب ...

طلــــــــــب بخشـــــــــش

دبیر ما آقای رونگه با صدایی که شنونده را به خواب می انداخت می گفت : forgive me اصطلاح معمولی نیست انگلیسی ها این ترکیب را فقط برای خداوند به کار می برند آن هم در دعا و در حال غلیان احساسات شما این اصطلاح را به ندرت خواهید شنید و به ندرت می توانید به کار برید بیشتر ترکیباتی مثل excuse me و sorry استعمال می شود به خصوص sorry از لغت sorry می توانید برای هر نوع اظهار پوزشی استفاده کنید موقعی که می خواهید از کنار کسی عبور کنید یا وقتی پای کسی را لگد می کنید می گویید I'm sorry

ادامه مطلب ...

متشـــــــــکرم

همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا » پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم
به او گفتم:بنشینید«یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌اِونا»! می‌‌‌‌دانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل .
- نه من یادداشت کرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه کنید.
ادامه مطلب ...